مبانی و چارچوبهای مقاومت در برابر نظام سلطه در اندیشه امامین انقلاب اسلامی
Deprecated: wp_make_content_images_responsive is از رده خارج شده است از نگارش5.5.0! بهجای آن از wp_filter_content_tags() استفاده کنید. in /home/dideman/public_html/wp-includes/functions.php on line 4779
سلطه ناپذیری و سلطه ستیزی انقلابی
موجود در انبار
غرب حداقل از قرن شانزدهم میلادی به این سو، برای بسیاری از ملتها (و نخبگان کشورهایی که بعدها در تقسیمبندی استعماری در شمار جهان سوم قرار گرفتند) محل پرسش بوده است. پرسش از چیستی غرب، چرایی شکلگیری آن و چگونگی قدرتیابی آن. در ایران نیز اولین برخوردها با غربیان از دوران صفویه آغاز شد، اما در دوران قاجار بود که پرسش از غرب در اذهان ایرانی شکل گرفت. در این دوره، توسط استعمار بریتانیا و روسیه، صدمات فراوانی بر منافع ملی و تمامیت ارضی ایران وارد شد. ایرانیان پیش از آنکه بتوانند از موضع تعامل فرهنگی با غرب به گفتوگو بنشینند، پس از شکستهای فراوان از قدرت نظامی-سیاسی غرب، تن به عهدنامههای گلستان، ترکمانچای، اخال، حکمیت مک ماهون و… دادند.
فاصلۀ تکنولوژیک با غرب، نخبگان ایرانی را دچار سرگشتگی نمود. اینک مسئله این بود که چرا غرب اینچنین پیش رفته است و ما نیز چه کنیم تا به غرب برسیم. لذا تقریباً از دوران مشروطه تا به امروز، شناخت ماهیت غرب، از جمله حوزههای مطالعاتی راهبردی بوده است. اینکه غرب و نظام بینالملل غربی چیست؟ چگونه به وجود آمده است؟ نسبت ما با آن چیست؟ و اینکه ما باید چه کنیم که از غرب پیش بیفتیم؟ (فارغ از اینکه آیا اهداف غرب با اهداف ما میتواند همسو باشد)، از پرسشهای اساسی نخبگان و حاکمان بوده است. تا پیش از انقلاب، گفتمانهای چپ مارکسیستی، ناسیونالیست لیبرال و ناسیونالیست شاهی بهعنوان گفتمانهای حاضر در عرصۀ سیاسی کشور، هریک به فراخور مبانی نظری خود، تعاریفی از غرب ارائه دادند. در گفتمان مارکسیستی اساساً مسئلۀ ایران و استعمار در دوران تقابل کلان شرق و غرب قابل تحلیل بود. غرب سرمایهداری با انتقال مازاد تولید کشورهای پیرامونی به مرکز، به انباشت سرمایه در مرکز میپردازد. این نظام مرکز پیرامونی، با یک تقسیم کار بینالمللی (تولید مواد ارزانقیمت خام در پیرامون و تولید ابزارهای صنعتی و کالای مصرفی در مرکز) استعمار را تعمیق میکند. این تحلیل عمیقاً اقتصادی است و راه برونرفت ملتها را نیز در اتحاد طبقۀ کارگر علیه بورژوازی و حمایت برادر بزرگتر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی میدانست. گفتمان ناسیونالیست لیبرال، که در ادبیات دکتر مصدق قابل مشاهده است (که البته چندان بُعد نظری نداشت)، صرفاً بازتابی از روحیۀ ضدبیگانه ملت ایران و حاصل تحقیر استعمار بریتانیا بود. چه اینکه مخالفت با بیگانه و احساس داشتن منزلتی یکتا و برتر در جهان ریشههای عمیق فرهنگ ایرانی است. (رک: فولر، 1377) اما گفتمان شاهی در عین ادعای ملیگرایی بهسوی پیوند با غرب حرکت کرد. هرچند تکیۀ محمدرضاشاه به غرب بیش از اینکه حاصل یک تفکر ملی باشد، نتیجۀ احساس عدم امنیت شاه از درون کشور و بیگانگی او با مردم خود بود. از منظر او، غرب یک الگوی فرهنگی سیاسی بود که بایستی با اجرای اصلاحات اساسی در کشور به آن رسید. لذا راه رسیدن به تمدن غربی و همتراز شدن با کشورهای بزرگ صنعتی، در مدرنیزاسیون نهفته بود. محمدرضاشاه به دنبال شباهتی بین «ما» ی ایرانی و «آنان» غربی بود.
انقلاب اسلامی ایران برآمده از اندیشۀ والای اسلامی-شیعی، آرمانهای بلند و افقهای برتری را پیشروی مردم جهان قرار داد. جمهوری اسلامی بهعنوان نظامی منبعث از این انقلاب، نمیتوانست در برخورد با نظام بینالملل همانند دیگر واحدهای سیاسی موجود عمل کند؛ چه آنکه حقیقت انقلاب اسلامی در بُعد بینالمللی، اعتراضی به نظام ناعادلانۀ بینالملل است. از این رو، جمهوری اسلامی سیاستی خارجی متناسب با اهداف خود نیاز داشته و دارد. در طول 35 سال تشکیل نظام جمهوری اسلامی، با خلأیی تئوریک در انسجامبخشی به چارچوب سیاست خارجی و نبودِ توافقی بر سر موضوعات اصلی در سیاست خارجی روبهرو بودهایم. این آشفتگی و عدم انسجام را میتوان در میان سیاستمدارانی که در نظام اسلامی مسئولیت راهبری سیاست خارجی را در این مدت برعهده گرفتهاند نیز مشاهده نمود. نیاز به وجود کاری علمی در این زمینه آشکار است. انقلاب اسلامی را پدیدآورندۀ منطق و سیاستی جدید در عرصۀ روابط بینالمللی دانستهاند.
مقام معظم رهبری دشمنشناسی را بهعنوان یک وظیفۀ مستمر معرفی مینماید: «ملت ایران به همان نسبت که دشمن، روشهای خود را در توطئه علیه ایران اسلامی پیچیدهتر میکند، باید بر هوشیاری و آگاهی خود بیفزایند و با آمادگی معنوی، فکری، سیاسی و حفظ وحدت و اتصال و ارتباط با یکدیگر، چهرۀ دشمن را در هر لباسی که هست، شناسایی کند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.